محل تبلیغات شما

سلام 

خیلی وقتا به چیزهایی که دلمون میخواد نمیرسیم و گاهی این نرسیدن خیلی سخته چون رسیدن بهش خیلی مهم بوده و وقتی چیز مهمی تو زندگی ات اتفاق نمی افته خیلی کلافه ای و خیلی ناراحت از نرسیدن . طوری این مهم بودن تو زندگی ات جاری هست که دیگه میشه زندگیت فقط وقتی قرار نیس به چیزی برسیم چرا می بینیمش؟ چرا آلوده اش می شیم؟ هرچند اگر قرار بود به همه چیز برسیم اونوقت فعل نرسیدن سرش بی کلاه نمی موند؟؟

عصر نمیدونم کجا خوندم یه جمله ی خوبی نوشته بود نوشته بود وقتی چیزی رو با تمام وجودت دوسش داری ازش نگذر و دست نکش چون بعضی چیزها یکبار قراره تو زندگی ات اتفاق بیافتن خیلی راحت ازشون عبور نکن شاید بعضی ها این حرف منو متوجه نشن شاید بعد از ده یا پانزده سال بفهمن من چی نوشتم .اره واقعا بعضی چیزها بعضی آدمها بعضی حس ها یکبار هستن و هیچ تکراری براشون نیست . حسرت بعدش واقعا کشنده است . بهتره وقتی اومد سراغتون با آغوش باز بپذیرین . آدم خودشون بهتر از هر کس دیگه ای میشناسه و میدونه دقیقا چی میخواد از دنیای فانی اونقدر زندگی ماها کوتاه هست که فرصتی نداریم برای بد زندگی کردن. در بهترین حالت ماها هشتاد سال عمر میکنیم و الان من تقریبا یه کم کمتر از نصفشو مصرف کردم و رفتواقعا این نیمه ی دوم هم به همین سرعت بگذره خیلی فرصت کمی دارم برای لذت بردن برای زندگی کردن برای حیات. آیا تو این فرصت کم میتونم به چیزایی که میخوام برسم و بگم آخیشششششششش شد اون چیزی که میخواستم دیگه راضی امممممآیا اصلا برا ماها رضایتی متصور هست؟ 

دلم لک زده برای یک زندگی اسوده و همراه با رضایت و خوشبختی قلبی دلم برا یک زندگی بدون دغدغه و همراه آسایش تنگه.


دلم برای تو بیشتر از هر کسی و هر چیزی تنگ هست گاهی احساس می کنم دلم از این همه دلتنگی داره جونش درمیاد .گاهی حس میکنم دلم داره نفسهای آخرشو میکشه گاهی دلم صداتو کم داره . گاهی دلم دلت را کم دارد .گاهی.


مگر غیر از این هست که ما عبدیم و او خدا . مگر نه اینک تصمیم ام بر این بود که باید مثل ابراهیم بت های شهر دلم رو بشکنم ؟مگر غیر از این بود که باید اسماعیلم رو سرمیبردیم؟ مگر غیر از این بود که مثل یعقوب باید از یوسف دل بکنم؟ مگر غیر از این بود که باید مثل ذلیخا عشق واقعی رو پیدا کنم و از عشق زمینی دل بکنم؟ مگر غیر این بود که خودم خواستم پا روی دلی بگذارم که بی تاب بود و گناه شرک وجود دو معشوق رو به دوش میکشید .مگر غیر از این بود که پرستش مخصوص معبود و بس مگر غیر از این بود که خواستم نفس را در خود بکشم مگر خواستم نبود کوبیدن و ساختن از نو ساختن دلی محکم تر و صد البته تنها .دلم میدونم راحت نیس ولی میدونی که چاره ای جز این نیست من و تو یک راه بیشتر نداریم با قدم های محکم تر از قبل جلو برو .نترس راهی که ته اش خداست پر از روشنایی و صفای دل هست


تا حالا حس کردید تو دلتون یه حفره باز شده؟ حس بدیه احساس اینکه یه تیکه از دلتون کنده شده یه سوراخ بزرگ تو دلتون ایجاد شده نمیدونم تجربه اش کردید یا نه وقتی این حس رو داری دیگه نمیتونی تو دلت هیچی نگه داری همه اش میریزه بیرون و دیگه هیچ چیزی برات مهم نیست شاید دیگه درد کشیدن بقیه، قسم خوردنشون، حال بدشون، حال خوششون، حرفاشون، هر چیزی که به دیگری مربوط باشه مهم نیست انتهای خودخواهی و سنگدلی میاد سراغت بدترین حس دنیا یعنی دیگه هیچی مهم نیست و همه چیز و همه کس به درک.


خدای من دل بریدم به خاطرت .همه وجودم را به آتش توبه و بازگشت سوزاندم تا لایق سر گذاشتن در آستان تو باشمبا تمام وجود ایستادم تا دستم بگیری مثل قبل ولی زانوهایم می لرزند و تاب و توان شروع دوباره در من نیست  

الهی فقط تو میدانی آتش زدن دل یعنی چه 

از تمام عالم فقط یک تو را دارم دستم بگیر تنهایی بی تو سخت ترین حال عالمه  .به خاطرت دست کشیدم از .

 

این روزها رو دوست دارم..........

اغاز یک شروع دیگر........

دل کندم از دنیا .....

تو ,مگر ,زندگی ,دلم ,حس ,غیر ,از این ,این بود ,بود که ,مگر غیر ,غیر از

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها